اون پیام که یکی هی نظر میداد و تو با احتیاط جواب میدادی، هی دوست داشت احساست رو به من بگی که تو هم با احتیاط هیچی نمیگفتی. نمیدونم چرا خواستم مجبورت کنم که بگی من رو دوست داری. برات نظر گذاشتم و کلی لاو ترکوندم، قدیمها جواب توووپ میدادی اما الان میترسیدم. باید منتظر میموندم ببینم چی جواب میدی اما برای اینکه واقعا ببینم چیکار میکنی، بهت گفتم که نظر گذاشتم کلی و واسم در جوابش کلی لاو بترکون و یه جواب توپ بنویس و بگو کلی دوستم داری و ... بهت گفتم ببینم چیکار میکنی. موقعی هم بهت گفتم که هی قربون صدقم میرفتی تو خونه.و گفتم اگه اینجوریاست که در جوابم بترکون. قشنگ متوجه شدی و مستقیم بهت گفتم. پیش خودم گفتم ببینم چیکار میکنه. که بعد از چند روز دیدم عجب زرنگی هستی ها. تو قسمت پاسخ از طرف خودت چیزی ننوشتی ولی به پیام من اضافه کردی که ممنون .خیلی دوستت دارم. همین. که هم من چیزی نگم و هر کی بخونه انگار من واست نوشتم. بدجوری سوختم. از اول هم میدونستم. چون میدونستم بهت گفتم بنویس. چون میترسیدم بدون جواب بزاری تو وبلاگت.
کمک...برچسب : نویسنده : kakajan بازدید : 63